-
نویسنده
ژان تولی
-
ناشر
یوشیتا
-
مترجم
نجمه سادات هاشمی
-
تعداد صفحه
136
-
نوع جلد
شومیز
-
سال انتشار
1400
-
موضوع
رمان کمدی سیاه
کتاب مغازه خودکشی معروف ترین رمان در ژانر کمدی سیاه است که در زمان انتشار توجه منتقدارن را به خود جلب نمود، ژان تولی در کتاب خود واقعیات تلخ جامعه را روایت می کند. در این کتاب شهری تصور می شود که نامی ندارد و تنها نشان آن بحران تغیرات اقلیمی است که سبب شده هوا بیش از حد تصور بد باشد تا جایی که هیچ گل و گیاهی در آن نمی روید. در این شهر غم زده که امید و تلاش برای زندگی به حداقل میزان خود رسیده مغازه ای با نام مغازه خودکشی وجود دارد و صاحب آن یک خانواده پنج نفره است که این مغازه را از آبا و اجداد خود به ارث برده اند.
نکته عجیب داستان کالایی است که در این مغازه به فروش می رسد، سم، طناب، چاقو و هر آن چه که راه خودکشی را برای انسان ساده تر می کند. فروشنده های این مغازه یک شعار را نسل به نسل داشته اند “اگر در زندگی موفق نبودید، حداقل مرگ موفقی داشته باشید.”
مغازه خودکشی یا همان مغازه خانواده تواچ به نوعی یک مشاوره دهنده برای انتخاب راه خودکشی است آن ها بهترین و بی درد ترین روش ها را به مردم ارائه می دهند و انتخاب را به عهده آن ها می گذارد. جذابیت داستان در نقطه ای به اوج خود می رسد که مغازه تواچ ادعا می کند افراد مشهوری مانند میشیما، مرلین مونرو، ونگوگ و… مشتریان این مغازه بودند. در ادامه کتاب فرد جدیدی به نام آلن وارد جریان می شود که باعث ایجاد تغیرات چشم گیری می شد، دید افراد به زندگی تغیر می کند و عشق به زندگی در عمق وجود آن ها نفوذ می کند.
لوكریس! تو انباری چیزی از سم هامون مونده؟» «برای چی می خوای؟»
«برای دولت، ظاهرا متوجه بی کفایتی خودش شده و فهمیده که مستحقه مجازاته.
تصمیم گرفتند امشب دسته جمعی خودکشی کنند. تو تلویزیون به طور زنده پخش می شه!»
سخنگوی ریاست جهموری که از خنده اشکش در آمده بود، گفت: “یه بار یه عمویی من رو توی گونی سیب زمینی انداخت.
منو کشید پشت گاریش و به اسبش شلاق زد تا تحریکش کنه بتازه. توی گاری اون قدر بالا و پایین شدم تا پرت شدم پایین و دیدم افتادم کنار جاده، آی! کاشکی به جای این که این جوری این جا باشم هنوز توی گونی سیب زمینی زندانی بودم…
در پشت جلد کتاب مغازه خودکشی نوشته شده:
الو مغازه خودکشی؟
خانم تواچ که لباس قرمز خونی به تن داشت، تلفن را برداشت و از تماس گیرنده خواست گوشی را نگه دارد: “یک لحظه گوشی دستتون، آقا” و باقی پول مشتری زنی را داد که قیافه اش از نگرانی کج شده بود. او با پاکتی که در یک طرف آن نشانی مغازه ی خودکشی رویش بود از مغازه بیرون رفت.
روی پاکت شعار مغازه نوشته شده بود: “آیا در زندگی شکست خورده اید ؟ مرگ موفقیت آمیزی داشته باشید…
نقد و بررسیها کاربران