-
نویسنده
ریچارد باخ
-
ناشر
نگاه آشنا
-
مترجم
نازنین قره گوزلو
-
تعداد صفحه
72
-
نوع جلد
شومیز
-
سال انتشار
1400
-
موضوع
رمان
معرفی کتاب جاناتان مرغ دریایی
رمان جاناتان مرغ دریایی رمانی کوتاه ولی تاثیر گذار است. نویسنده این کتاب خواندنی، ریچارد باخ، نویسنده آمریکایی است. رمان جاناتان مرغ دریایی سه بخش داشت که نویسنده بعد از مدتی بنا به دلایلی بخش چهارم را نیز به این کتاب پرمعنا اضافه کرد. این رمان در مورد افرادی است که به هر نوعی دوست دارند متفاوت از بقیه زندگی کنند و بعضی از افراد جامعه نیز نمی توانند این تفاوت را قبول کنند. جمله ابتدایی رمان اینگونه آغاز می شود: “پیشکش به جاناتان مرغ دریایی راستین، که درون همگی مان می زید.”
در خلاصه کتاب جاناتان مرغ دریایی می توان اینگونه نوشت که این رمان در مورد یک مرغ دریایی است که دوست ندارد مانند هم جنس های خود فقط به خوردن و آشامیدن فکر کند. جاناتان می خواست پرواز را یاد بگیرد و این کار را به تنهایی و به دور از دیگران انجام می داد و مشغول به تمرین این کار بود. جاناتان مدت ها این کار را انجام می دهد ولی روزی متوجه می شود که که بقیه نگاه عجیبی به سمت او دارند و این کار او را که می خواست پرواز کند، درک نمی کنند به طوری که حتی پدر و مادر جاناتان نگرانش می شوند که غذا نمی خورد و فقط در حال تمرین پرواز است. روزی از جاناتان می خواهند که مانند بقیه زندگی کند ولی او جواب می دهد که هدف بزرگ تری در زندگی دارد. جاناتان با این کارهای عجیب و غریبش از سوی گله ترد می شود ولی همین کار شروع اصلی داستان جاناتان است. با خواندن خلاصه کتاب جاناتان مرغ دریایی می توان متوجه شد که این رمان جنبه عرفانی دارد.
جمله ای زیبا و پرمغز از این کتاب: “یگانه قانون حقیقی همان است که به آزادی منجر می شود. قانون دیگری وجود ندارد.”
بخشی از کتاب
جاناتان خیلی آرام دور و بر صخرههای دوردست میچرخید و اطرافش را نگاه میکرد. فلچر، همان مرغ جوان و جدی، شاگرد خوبی شده بود. او بسیار سبک و نیرومند بود، ولی چیزی که در این میان اهمیت داشت، اشتیاق او برای پریدن بود. در همان لحظه مانند تودهی خاکستری و مثل تیری که از کمان رها شده باشد با شیرجهای با سرعت صد و پنجاه مایل در ساعت از کنار استادش عبور کرد. یکباره تصمیم گرفت که چرخش آرام و عمودی را با شانزده شماره به نمایش درآورد و شمارهها را بلند میشمرد. – «… هشت… نه… ده… حواست هست جاناتان، من دارم از سرعتی که در هوا هست هم جلو میزنم… یازده… دوست دارم مثل تو درجا بایستم… سیزده… این سه شماره آخری… چهارده… آآآآآخخخخ!»
نظرات کاربران