کتابوفن

کتاب وداع با اسلحه اثر ارنست همینگوی با ترجمه مجید امینی

  • نویسنده ارنست همینگوی
  • ناشر سفیر قلم
  • مترجم مجید امینی
  • تعداد صفحه 288
  • نوع جلد شومیز
  • سال انتشار 1401
  • موضوع داستان آمریکایی
خرید کتاب وداع با اسلحه اثر ارنست همینگوی با اطمینان از فروشگاه آنلاین کتاب کتابوفن : جنگ جهانی اول، که در این کتاب از گوریتسیا، شهر کوچکی در شمال تریسته، در منتهی‌الیه سرحد ایتالیا به آن نگریسته شده‌است ، چندان ترسناک به نظر نمی‌رسد و در انعکاس گنگ چند صدای توپ دوردست خلاصه می‌شود.
%12% تخفیف
قیمت اصلی: 250,000 تومان بود.قیمت فعلی: 220,000 تومان.
  • نویسنده ارنست همینگوی
  • ناشر سفیر قلم
  • مترجم مجید امینی
  • تعداد صفحه 288
  • نوع جلد شومیز
  • سال انتشار 1401
  • موضوع داستان آمریکایی

خرید کتاب وداع با اسلحه اثر ارنست همینگوی

خرید کتاب وداع با اسلحه اثر ارنست همینگوی با اطمینان از فروشگاه آنلاین کتاب کتابوفن : جنگ جهانی اول، که در این کتاب از گوریتسیا، شهر کوچکی در شمال تریسته، در منتهی‌الیه سرحد ایتالیا به آن نگریسته شده‌است ، چندان ترسناک به نظر نمی‌رسد و در انعکاس گنگ چند صدای توپ دوردست خلاصه می‌شود. ستوان فردریک هنری آمریکایی، که بر اثر جوانی و لاقیدی و ذوق به ورزش در ارتش ایتالیا استخدام شده‌است، در میان آمبولانس‌های خود و تالار ناهارخوری و شراب و زن زندگی بسیار مطبوعی دارد. با نزدیک شدن تدریجی زمستان صدای توپ‌ها بسیار کمتر می‌شود و درخواست مرخصی هنری را برای تمام زمستان می‌پذیرند. هنری از این فرصت برای خوش‌گذرانی در شبه جزیره استفاده می‌کند. وقتی به جبهه برمی‌گردد، با پرستاری انگلیسی با نام کاترین بارکلی آشنا می‌شود و تظاهر به دوست داشتن او می‌کند؛ در حالی که دروغ می‌گوید. پرستار هم تظاهر به باور کردن حرف او می‌کند؛ در حالی که چنین نیست.

و دیگر اینگه:

در خلال این احوال جنگ جان تازه می‌یابد. هنوز صحبت هنری با اطرافیانش راجع به جنگ تمام نشده‌است که می‌فهمد آنها چقدر از جنگ بیزارند. در طی نبردی زخمی می‌شود. او را به بیمارستانی آمریکایی در شهر میلان منتقل می‌کنند که پرستار انگلیسی نیز به آنجا فرستاده می‌شود. او و پرستار عاشق یکدیگر می‌شوند. جراحتش به تدریج معالجه می‌شود. پرستار از او باردار شده و هنری باید به جبهه برگردد. در جبهه اوضاع به کلی تغییر کرده‌است و دیگر صحبت از بازی در بین نیست. همه سخت می‌جنگند. بیزاری و خستگی چنان است که خفقان می‌آورد و فلج می‌کند. سروان رینالدی، بهترین دوست هنری، شب و روز خود را به جراحی زخمی‌ها می‌گذراند و احتمال می‌دهد که سیفلیس گرفته باشد. شراب همچنان مست می‌کند؛ ولی اوضاع را بهتر نمی‌کند. هنری را به منطقه کوهستانی منتقل می‌کنند؛ هنوز به آنجا نرسیده‌است که با حمله آلمانی‌ها و اتریشی‌ها عقب‌نشینی شروع می‌شود. هنری با سه آمبولانس تحت فرمانش به عقب برمی‌گردند. در جاده چنان آشفتگی‌ای حکمفرماست که اتومبیل‌ها قدم به قدم پیش می‌روند. مجبور به حرکت از جاده‌های فرعی می‌شوند که آمبولانس‌ها به گل فرو می‌روند و هنری با سه سرباز تحت امرش پیاده ادامه می‌دهند.

رمان وداع با اسلحه (A Farewell to Arms) به ماجرای جوانی آمریکایی با نام فردریک هنری می‌پردازد که در شمال ایتالیا به زندگی خود مشغول است اما جنگ جهانی اول آغاز شده و وی نیز برای جنگ به ارتش این کشور می‌پیوندد و در آمبولانس به خدمت مشغول می‌شود. هنری هم در جنگ مجروح می‌شود و برای درمان به بیمارستانی در میلان فرستاده می‌شود. در این شرایط، علاقه‌ای میان هنری و کاترین به وجود می‌آید. هنری که از جنگ بیزار است مجدداً به جنگ می‌رود.

این کتاب یکی از درخشان‌ترین رمان‌های مربوط به جنگ جهانی اول است که براساس تجربه‌های نویسنده‌ نوشته شده است. شخصیت هنری و اتفاقاتی که برای او رخ می‌دهد بسیار به شرایط ارنست همینگوی (Ernest Hemingway) در جنگ جهانی اول نزدیک است.

مهم‌ترین عاملی که این رمان را با سایر آثار همینگوی متفاوت می‌کند پایان آن است و براساس ادعای نویسنده، وی 36 پایان گوناگون برای رمان وداع با اسلحه در نظر گرفته بود که در نهایت، داستان به آنچه خواهید خواند تبدیل شده است. این کتاب یکی از معروف‌ترین آثار ارنست همینگوی است و به عنوان یک اثر به یاد ماندنی و شاهکاری بی‌بدیل در میان طرفداران ادبیات شناخته می‌شود.

تاکنون کتاب وداع با اسلحه چندین بار مورد اقتباس قرار گرفته که معروف‌ترین آن به کارگردانی فرانک بورزیگی در سال 1932 ساخته شده است.

جملات برگزیده رمان وداع با اسلحه:

– وقتی عاشق باشی، دوست داری کاری برای عشقت انجام بدی. دوست داری فداکاری کنی. آرزوی خدمتگزاری داری.

– در تاریکی به یکدیگر نگاه کردیم. به نظرم بسیار زیبا بود. دستش را گرفتم. اجازه داد دستش را نگه دارم. بازویم را زیر دستش گذاشتم.

– تو فقط مال خودمی. واقعیت اینه و اینکه هیچ‌وقت متعلق به هیچکس نبودی. اما اگر هم بوده باشی، برای من فرقی نمی‌کنه. ازشون نمی‌ترسم. ولی راجع به اونا با من حرف نزن. وقتی یک مرد با یک دختر وقت می‌گذرونه، اون دختر کی بهش می‌گه که دستمزدش چقدر شده؟

نکوداشت‌های کتاب وداع با اسلحه:

– شگفت‌انگیز. (New York Times)
– زینتی ارجمند در ادبیات آمریکا. (Washington Times)
– وداع با اسلحه گوهری گران بها است. (NPR)

ارنست همینگوی را بیشتر بشناسیم

ارنست همینگوی نویسنده‌ی بزرگ آمریکایی در سال 1899 متولد شد. در جنگ جهانی اول داوطلبانه به عنوان راننده‌ی آمبولانس در جبهه‌ی ایتالیا مشغول به خدمت شد و بعد از جراحتی سخت به آمریکا بازگشت. همینگوی در سال 1929 «وداع با اسلحه» را نوشت. کتاب دیگر همینگوی «پیرمرد و دریا» است که او را در سال 1953 شایسته دریافت جایزه پلیتزر «Pulitzer» کرد. همچنین در سال 1954 به خاطر سبک قدرتمندش در هنر داستان‌سرایی موفق به دریافت جایزه‌ی نوبل شد. همینگوی نویسنده‌ای است چیره‌دست که کوچک‌ترین زوایای صحنه را از قلم جا نمی‌اندازد و با احساسِ قوی خود، آن‌چنان محیط اطراف را توصیف می‌کند که گویی انسان، داستانی زنده را پیش روی خود می‌بیند.

در بخشی از کتاب وداع با اسلحه می‌خوانیم:

وقتی به خط مقدم برگشتم، هنوز در همان خانه زندگی می‌کردیم. جنگ‌افزارهای بیشتری در روستاهای اطراف مستقر شده بود و بهار هم از راه رسیده بود. کشتزارها سبز شده بود و تاکستان‌ها جوانه زده بودند. درخت‌هایی که در امتداد خیابان بودند، برگ‌های کوچکی درآورده بودند و نسیم ملایمی از جانب دریا می‌وزید. چشمم را به تپه‌های شهر، قلعه‌ی قدیمی‌ای که در دل آن بود، کوهستان قهوه‌ای‌رنگِ اطراف و دامنه‌ی آن که اندکی سبز شده بود، دوختم.

تسلیحات بیشتری داخل شهر بود، بیمارستان‌های بیشتری زده بودند، در خیابان آدم با مردها و گاهی زن‌های انگلیسی برمی‌خورد؛ چند خانه‌ی دیگر هم خمپاره خورده بودند. هوا گرم و مثل بهار مطبوع بود و من از لابه‌لای درختان و خیابانی که از نور روی دیوار جان می‌گرفت، عبور کردم و متوجه شدم که هنوز در همان خانه‌ زندگی می‌کنیم. خانه‌ دقیقاً به همان شکلی که آن را ترک کرده بودم، باقی مانده بود. در باز بود و یک سرباز، بیرون زیر آفتاب و روی نیمکت نشسته بود.

یک آمبولانس چسبیده به در کناری منتظر بود. وارد که شدم، بوی سنگ‌های مرمر و بیمارستان می‌آمد. انگار همه چیز مانند همان موقعی بود که آنجا را ترک کرده بودم، با این تفاوت که الآن بهار بود. از کنار در اتاق به سالن نگاه کردم و سرهنگ را دیدم که پشت میزش نشسته بود. پنجره باز بود و آفتاب به داخل می‌تابید. او مرا ندید و من مردد شدم که آیا داخل شوم و به او گزارش دهم، یا اول به طبقه‌ی بالا بروم و حمام کنم. تصمیم گرفتم به طبقه‌ی بالا بروم.

امتیاز دهید

نظرات کاربران


تصور کنید شما برای خرید یک کتاب از خانه خارج می شوید و مترو سوار میشوید یا تاکسی می گیرید. جدا از هزینه ای که باید برای استفاده از این وسایل نقلیه عمومی پرداخت کنید، چقدر زمان میگذرانید تا به هدف خود برسید ؟ خستگی راه و زمان بسیاری را باید در این راه بگذارید و در آخر هم شاید نتوانید آنچه که دنبالش بودید را بیآبید. راه سریع تری هم سراغ داریم. به فروشگاه آنلاین کتابوفن مراجعه کنید ،در صورت نیاز از ما مشاوره بگیرید و نهایتا کتب خود را سفارش دهید و چند ساعت دیگر درب منزل تحویل بگیرید. آیا این راه بهتری نیست ؟ توانسته اید تنها با چند کلیک در وقت و هزینه خود صرفه جویی کنید.

نشان اعتباری ایمالز
بستن

کالاها

دسته بندی ها

  • ورود با پیامک
  • ورود با رمز
user

زمینه‌های نمایش داده شده را انتخاب نمایید. بقیه مخفی خواهند شد. برای تنظیم مجدد ترتیب، بکشید و رها کنید.
  • تصویر
  • امتیاز
  • قیمت
  • موجودی
  • موجودی
  • وزن
  • اندازه
  • اطلاعات اضافی
برای مخفی‌کردن نوار مقایسه، بیرون را کلیک نمایید
مقایسه محصولات
//
ما در کتابوفن همواره در حال پشتیبانی شما هستیم.
👋 چطور می‌تونم کمکتون کنم؟
emptycart
هیچ محصولی در سبد نیست